کودکی آمد از دیار حجاز نغمه گویان، فرشتگان به نماز
شور و شوق ، از کرانه ها لبریز وقت بیداری است و رستاخیز
آری این است ، صنع ربیع لحظه خلق ناب ،هست بدیع
شد بهار، مست حکمت نیکو چون محمد(ص)،برون شد از مینو
او برون شد ، به گاه تا سالی تا کند جمع، یار و مشتاقی
پیش گویان، ز آمدن گفتند از همه آیه های او، گفتند
از لبانش ، ز خال معروفش از سرا پا و چشم معصومش
ازهمان آتشی که تام بمرد از ابابیل، که پیل را بخورد
از غروب ستاره ای که کشید دست از آسمان، چو شنید
کودکی، از تبار جاویدان می کند ماه، مکه را مهمان
شد امین، نام او به گاه شباب صورتش، ماه کاملی بر آب
هم نباشد ز خاک، هم آری این نشان نبی است، هوشیاری؟
صورتش، چون قمر زمین گردان سیرتش، برتر از همه خلقان
اندکی که گذشت، ,وحی آمد وقت کوشش، زمان سعی آمد
گوش ده ،این صدای جبریل است صوت اقراء، به سوی تو خیل است
گوش ده، جبرئیل می آید ملک است، با سبیل می آید
گفتش اقراء ،چه دانمت خوانی من ندانم ،چگونه می خوانی
گفت اقراء، دلت چو آیینه چون که دارد، نه حزن نه کینه
قلب تو، قلب پاک قرآن است این همان خط ناب برهان است
بعد آن، نوبت تو پرواز است از زمین کوچ، وقت معراج است
آسمان آسمان، سفر کردند از همه ابر و مه، گذر کردند
چون به پایان رسید، سیر ملک مصطفی تاخت، پا به پای فلک
بعد بعثش، سه سال پنهانی کرد دعوت ، ز خویش مردانی
از زنان پشت او، شد ش همسر مرد مردان، علی شدش یاور
بعد آن زجر و محنت بسیار اذن آمد، نقاب را بردار
خیل عشاق و مست، در پی آخر این، خط خواب، تا کی
تا به کی پنبه ها به گوش کنیم ترک فطرت، ز جان، ز هوش کنیم
خیز، تا یک به یک اذان گوییم گر زبان نیست، بی زبان گوییم...