دفتر شعرم لباسی نو پوشید،
از چراغ قرمز رد شد،
پیرمردی برگ هایش را ورق زد،
زنی به هوای فرزند مرده اش، صورتش را بوسید،
و کودکی دو برگ وسط آن را کند،
اما کسی آنرا نخواند***
(هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من)