شوخی، کینه به بار می آورد . [امام علی علیه السلام ـ در وصیّت خود به فرزندش حسن علیه السلام ـ]
رود تنها نیست
مینیمال. مسوول پذیرش
یکشنبه 98 آذر 17 , ساعت 12:7 عصر  

آن روز مرکز بهداشت روستا خلوت بود. یک روستای شمالی که منظره کوهستان داشت. این روستا بخاطر وجود بازار روز و مغازه هایی که داشت مرکز مناطق روستایی اطراف هم بود. مسوول پذیرش مرکز بهداشت روستا زنی درشت اندام بود که برای هر مساله کوچکی فریاد می زد و عصبانی می شد. روی محلی ها تعصب داشت و با غیربومی ها طوری تا می کرد که فقط در حد نیاز در مرکز بمانند و زود به خانه هایشان بروند. همکاران غیربومی هم از این تعصب منطقه ای او در امان نبودند و صابون او به تنشان خورده بود. زن درشت اندام تنها فرزند مردی بود که قبل از دنیا آمدن او مرده بود. در فرهنگ روستا به این بچه ها بدقدم می گفتند و کسی که با این لقب به دنیا می آمد در صورتی که هیچ چیز را به خود نمی گرفت با پشتوانه ترس مردم شانس زیادی برای نشاندن حرف هایش به کرسی داشت. زن درشت اندام عاشق حرف زدن بود و از هیچ فرصتی برای مکالمه تلفنی و صحبت با همکاران نمی گذشت. برای مسایل کوچک فریاد می زد و همه را عاصی می کرد. ترس توام با ترحم قدرت زیادی میان مردم به وجود آورده بود که او را یک مهره در دست افراد فرصت طلب ساخته بود تا به مقاصد خود برسند. اهدافی بی ارزش در حد 5 دقیقه زودتر به مطب پزشک رسیدن که در نوع خود در روستا یک پیروزی بزرگ محسوب می شد. صورتشان که حماقت از آن بیرون می زد تا چند دقیقه در این بهت فرو می رفت که چه ساده خوشحال می شوند و چه ساده بازی می خورند. خدا را شکر می کردند که اینقدر ساده خوشحال می شوند و سالم هستند. پیچیدگی های انسان امروزی برای مردم روستا یک تهدید به حساب می امد و درک درستی از خیرخواهان غریبه ای که به روشی متفاوت برای روستا خوبی و برکت بودند نداشتند. حتی خودی هایی هم که به روشی متفاوت از روستاییان می اندیشیدند توسط آنها طرد می شدند. مسوول پذیرش با علم به سادگی مردم بر آنها حکومت می کرد و سعی داشت نیازهای روزمره خود را از طریق روستاییان رفع کند. حتی اگر این رفع نیاز یک ساعت مکالمه تلفنی نیاز داشت او انرژی لازم را برای انجام آن فراهم می کرد. خوب که به بحر کارهایش می رفتی می فهمیدی که خودش هم توهم قدرتمندی خودش را باور ندارد و هر چه هست ترحم خالص است و دیگر هیچ. 


نوشته شده توسط فاطمه صابری | نظرات دیگران [ نظر] 
درباره وبلاگ

رود تنها نیست

فاطمه صابری
انسان ها را دوست دارم وآدم ها را بیشتر
اوقات شرعی
فهرست اصلی
بازدید امروز: 5 بازدید
بازدید دیروز: 7 بازدید
بازدید کل: 249279 بازدید

شناسنامه
صفحه نخست
پست الکترونیک
پارسی بلاگ
لینک های روزانه

فال عشق [26]
چت روم [5]
فال کلیکی [37]
ذکر ایام هفته [21]
فال روزانه [121]
فال انبیاء [53]
استخاره آنلاین قرآن کریم [54]
فال حافظ [42]
[آرشیو(8)]
نوشته های پیشین

اشعار
داستان
دل نوشته
مطالب پزشکی
جملات ناب
متفرقه
دی 91
ترجمه
طنز
امام زمان (عج)
جبران خلیل جبران
مدیریت
داستان های پراکنده
پیام هایی از آسمان
دو بیتی
کاریکلماتور
روان پاک
بهمن 91
آشپزی
تکنولوژی
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
عکس
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
اردیبهشت 93
خرداد 93
مهر 93
آذر 93
مرداد 95
آذر 94
آبان 98
لوگوی وبلاگ من

رود تنها نیست
لینک دوستان من

قیدار شهر جد پیامبراسلام
اسپایکا
پژواک
تنهایی......!!!!!!
حدیث منتظران قائم (عج)
تراوشات یک ذهن زیبا
بهشت بهشتیان
متین
نوشته های دختر تنها و ساده و عاشق
دُرُخـــــــــــــــــــــــش
داستان کوتاه و شعر
فرهنگی
پارسی هنر
عدالت جویان نسل بیدار
رد پای یک هنرمند
roksana


ماجراهای من و دخترم
سارا طالبیان
معاصران
سه شنبه های داستان
قدم زدن در حاشیه
وحید خیرآبادی
داستان کوتاه و شعر
شعر نو
مترجم قلم طلایی
انجمن ماتیکان داستان
مهدی آخرتی
چغوک ایمان مرصعی
دیکشنری


ماجراهای من و دخترم
/azpopup
همشهری داستان
جاده..علیرضا
مطالعات ارتباطی
اشتراک در خبرنامه

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دریا و چشم هایت
مینیمال. مسوول پذیرش
حتی سؤالاتِ کتابِ تستِ کنکورت - عاشق که باشی - بیتهای محشری دار
غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود...
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر
جبران خلیل جبران
نیچه
دریا
نکته واجب تر از نون شب
شرمی است در نگاه من اما هراس نه
[عناوین آرشیوشده]