مدیریت زندگی ، رسیدن به آسایش و آرامش در زندگانی و راز های موفقیت در جملات کوتاه و مفید بر گرفته از کتاب "این کارو بکن ، این کارو نکن" نوشته احمد فارسی
اولین جلسه خواستگاری بسیار مهم است و باید و نبایدهایی در این زمینه وجو دارد و بهتر است سولاتی را در جلسه خواستگاری مطرح کنید تا طرف مقابل را بهتر بشناسید اما مطرح کردن بعضی از سوالات خطرناک است…
یک هفته است که منتظرید! به همه چیز فکر کرده اید. حتی به رنگ لباس و جورابتان هم اندیشیده اید. یک دوره کامل مشاوره از افراد خانواده اعم از عمه، خاله، عمو و داییجان گرفته اید. از دوست تان که در زمینه خواستگاری چند پیراهن بیشتر از شما پاره کرده است، کلی سؤال پرسیده اید که چطور می شود از اسرار و رموز خواستگارتان و یا دختری که به خواستگاری اش می روید، سر در بیاورید. اگر تصمیمتان را برای تهیه انواع میوه، شیرینی، لباس و … گرفته اید، بد نیست درباره نحوه پرسیدن سوال در جلسه خواستگاری به چند توصیه ما نیز توجه کنید:
از فرد کلی گو، سؤال جزئی بپرسید!
تعجب نکنید، شیوه درست پرسیدن سؤال تنها محدود به کلاس علوم دوره ابتدایی نیست! یکی از مهم ترین عرصه های کاربرد آن، جلسات پر نقل و نبات خواستگاری است. برای تحقق این امر مهم امیدوارم شما در شمار کسانی باشید که به هر مسئلهای با کنجکاوی برخورد می کنند، عادت دارند پیش از تصمیمگیری، مطالعه، بررسی و مشورت کنند، زود اعتماد نمی کنند، ساده لوح و زودباور نیستند، شکاک نیستند اما کمی موشکافی را چاشنی نگاهشان می کنند و … اگر این گونه باشید، بزرگ ترهایتان می توانند کمی نفس راحت بکشند که احتمالا هنگام گفت و گو با فرد مورد نظر در جلسه خواستگاری نیز با نگاهی منطقی، متعادل و واقع نگر برخورد خواهید کرد. چگونه؟ ادامه مطلب را بخوانید: از کنار موضوعات با سرعت عبور نکنید، یعنی تا زمانی که مفهوم و معنای موضوع کاملا برایتان روشن نشده است، دست بردار نباشید. به این گفتوگوی فرضی در جلسه خواستگاری توجه کنید:
- برای من مهم است که همسرم (خانم) فعالیت اجتماعی داشته باشد.
- منظورتان از فعالیت اجتماعی چیست؟
- یعنی خودش را در خانه و کارهای خانه محدود نکند.
- لطفا بیشتر توضیح دهید
- مشخص است دیگر، یعنی در اجتماع حضور داشته باشد!
- منظورتان این است که دوست دارید همسرتان شاغل باشد؟
- بله، بله دقیقا!
- ولی خیلی از خانم ها شاغل نیستند اما باز هم فعالیت اجتماعی دارند!
- من اصولا موافقم که خانم ها حضور اجتماعی داشته باشند و در خانه محدود نشوند …
احتمالا در ادامه این گفت وگو جناب خواستگار به شدت احساس گرما می کند، چرا که اصلا گمان نمی کرد که جهت صحبت ها به این سو تغییر کند، اما واقعیت این است که خود او هنوز نمی داند منظورش از فعال بودن همسر آینده اش در جامعه چیست و طرح روشنی برای این امر ندارد.
در مقابل، سؤالات دختر خانم از خواستگار برای دریافت پاسخ دقیق تر و تلاش برای یافتن یک نظر و پاسخ واقعی است. به یاد دارم که آقایی در مراسم خواستگاری ضمن موافقت با اشتغال همسر آینده اش، تاکید کرده بود که او در زندگی مشترک حتی از هرگونه حمایتی نیز در این باره دریغ نخواهد کرد. ولی وقتی دختر خانم پرسیده بود: “آیا حمایت شما تا حدی هست که اگر من به مدت یک هفته هر روز در محل کارم برای انجام اضافه کاری اجباری بمانم، شما مشکلی برای ناهار ندارید وحاضرید هر روز تخم مرغ نیمرو بخورید؟” جناب خواستگار صادقانه گفته بود: نه دیگر تا این حد!
این سؤالات را نپرسید!
نتیجه آن که، برای دستیابی به دیدگاه واقعی طرف مقابل، سؤال های کلی نپرسید تا پاسخ های کلی دریافت نکنید، بر این اساس پرسیدن این سؤالات در جلسه خواستگاری توصیه نمی شود: نظر شما درباره میزان پایبندی به اعتقادات مذهبی در زندگی مشترک چیست؟ نظر شما در باره حجاب چیست؟ شما چگونه فردی هستید؟ و…. اما چطور می شود موضوعات مهم و اساسی را در قالب سوالات جزئی پرسید؟ به این مثال توجه کنید:
مطالب جالب و خواندنی را در وب پی سی دی بخوانید
مثال :
فرض کنید در مراسم عروسی یکی از دوستان تان شرکت کرده اید و فرصت اقامه نماز را پیدا نکرده اید، این مسئله چقدر برایتان مهم است؟
طرح این گونه سؤالات دارای دو حسن است؛ نخست آن که شما فضایی کاملا عینی را ترسیم کرده اید که فرد به راحتی می تواند خود را در آن شرایط تصور کند و یا حتی آن را قبلا تجربه کرده است. حسن دوم آن است که با آوردن عبارت “واقعا برایتان مهم است” او را نسبت به دیدگاه خود در فضایی مبهم نگاه می دارید ( توجه دارید که شیوه و لحن پرسش نیز در تحقق این مسئله مهم است ). این ابهام به آن دلیل مفید است که فرد نمی تواند با حدس زدن دیدگاه شما نظر خود را مطابق با نظر شما بیان کند تا نتیجه نهایی خواستگاری مطابق میلش شود و شما را فریب دهد بلکه مجبور است پاسخ صادقانه خود را مطرح کند.
مچ گیری کنیم یا نکنیم؟
نکته :
ایجاد ابهام مداوم و در تمام سؤالات اصلا توصیه نمی شود. فراموش نکنیم مراسم خواستگاری از قداست، اهمیت و حساسیت ویژه ای برخوردار است و برخورد صادقانه و شرافتمندانه در آن از ضروریات اخلاقی و و جدانی است که نتیجه آن به طور مستقیم به آینده و حتی سرنوشت شما ربط دارد؛ بنابراین یادمان باشد که قرار نیست از طرف مقابل بازجویی کنیم و با طرح سؤالات کلی و مبهم او را در محاق و فشار قرار دهیم.
چطور از شخصیت فرد مقابل سر در بیاوریم؟
خیلی از افراد بر اساس تجربه های شخصی، خانوادگی و اجتماعی شان گاهی نگرانند که فرد مقابل دارای یک ویژگی منفی باشد مثلا “دروغ گو” باشد. توجه این گونه افراد را به این نکته جلب می کنیم که مراقب باشید، تأکید بر داشتن یا نداشتن یک ویژگی مثبت یا منفی شما را از توجه به دیگر ویژگی ها باز ندارد. هر فردی در شاکله و مختصات جامعی شناخته می شود نه تنها با یک یا چند خصلت و صفت. شناخت شخصیت افراد مستلزم صرف زمان قابل توجه و تجربه شرایط خاص و متفاوت است. انتظار نداشته باشید در گفت و گوهای معین و گاهی کوتاه خواستگاری به این شناخت دست پیدا کنید. پرسیدن از خود فرد درباره ویژگی های شخصیتی اش کمک کننده است ولی به هیچ وجه کافی نیست. از فرصت پرسش و پاسخ در جلسات خواستگاری با روش هوشمندانهتری بهره بگیرید تا شاید کمی با شخصیت فرد آشنا شوید.
منبع:سیمرغ
برترین ها: باورهای متفاوتی در مورد پرورش کودکان دو یا چندزبانه در دنیا وجود دارد. برخی از این اعتقادها باعث می شود تا والدین جرات این کار را نداشته باشند. آنها تصور می کنند این کار منجر به دیر زبان باز کردن کودک یا گیج شدن او می شود. یا حتی فکر می کنند او فرصت های گوناگونی را در زندگی خود از دست خواهد داد.
در اینجا 5 باور غلط را در مورد پرورش کودکان دوزبانه برایتان ذکر کرده ایم.
1. پرورش کودک با دویا چند زبان همزمان منجر به گیج شدن او می شود
این باور در نتیجه اعتقادهای نادرست به وجود آمده است. برخی والدین تصور می کنند اگر به طور همزمان دو زبان را به فرزند خود بیاموزند، او دچار گیجی می شود و نمی تواند تفاوت بین آنها را تشخیص دهد.
نویسنده کتاب «پرورش کودکان دوزبانه» - باربارا زورر پیرسون – می گوید: «نوزادان از همان روز اول تولد به خوبی می توانند تفاوت بین زبان های مختلف را تشخیص دهند. این مساله به ویژه در مورد زبان هایی که تفاوت بسیاری با هم دارند همچون عربی و فرانسه، بسیار ملموس است».
او همچنین اعتقاد دارد: «در سنین پایین، تشخیص زبان هایی که شباهت بسیاری به هم دارند همچون انگلیسی و هلندی، برای نوزادان دشوار است اما از 6 ماهگی به بعد می توانند به خوبی آنها را از هم تمیز دهند».
باور غلطی که در مورد گیج شدن کودکان وجود دارد در نتیجه تحقیقات قدیمی و اشتباهی است که استنباط کرده بود قرار گرفتن کودک در معرض دو زبان به طور همزمان، به او آسیب می رساند.
2. پرورش کودک با دویا چند زبان همزمان منجر به دیر زبان باز کردن او می شود
برخی از کودکانی که به طور همزمان به آنها دو زبان آموزش داده می شود، دیرتر از یک زبانه ها زبان باز می کنند. این تاخیر موقتی است و بر اساس اعتقاد کارشناسان، قانون همیشگی و ثابتی هم نیست.
متاسفانه، والدینی که نگران یادگیری مهارت های کلامی فرزند دو زبانه خود هستند، بیشتر مواقع به آنها گفته می شود که فقط به یک زبان بچسبند. این مساله نیز به خاطر اعتقادهایی است که از قدیم وجود داشته است و می گوید دوزبانه ها در مهارت های گفتاری خود دچار مشکل هستند.
کارشناسان اصرار دارند که دوزبانه بودن بر مهارت های گفتاری کودکان و طریقه صحبت کردن آنها هیچ تاثیر منفی ندارد. اگر به کودکی که دیر زبان باز می کند دو زبان مختلف آموزش دهیم، باعث نمی شود زبانش دیرتر باز شود. تحقیقات نشان داده است کودکانی که دو زبان را می آموزند در مقایسه با یک زبانه ها در یادگیری مهارت های حرف زدن هیچ تفاوتی ندارند.
3. کودکان دوزبانه هر دو زبان را با هم قاطی می کنند
قاطی کردن دو زبان مساله ای غیر قابل اجتناب و البته بی ضرر است. بیشتر کودکانی که با دو زبان پرورش داده می شوند، دست به دامن ترکیب دو زبان برای دسته بندی آنها می شوند. بعلاوه، همیشه یک زبان تاثیر بیشتر ی روی کودک دارد. کودکی که دایره لغت ضعیف تری از زبان کم اهمیت تر دارد، ممکن است در صورت نیاز از لغت های زبانی که در آن قوی تر است، استفاده کند.
کارشناسان قبول دارند که این ترکیب دو زبان موقتی است. این مساله هنگامی که کودک در هر دو زبان تبحر پیدا کند، سرانجام از بین می رود.
واقعیت این است که فرد دو زبانه در هر سنی ممکن است لغت های دو زبان را با هم قاطی کند. این مساله هنگامی رخ می دهد که فرد هنگام صحبت لغت مورد نظرش را نمی داند یا به خاطر نمی آورد و در نتیجه از زبان دیگر کمک می گیرد. گاهی هم بعضی ها به عمد از لغات یک زبان دیگر در صحبت های خود استفاده می کنند زیرا آن کلمه یا عبارت را در زبان دیگر بیشتر دوست دارند.
4. پرورش کودک دوزبانه مشکل است
هیچ گاه آموزش زبان دوم به کودکان خیلی دیر یا خیلی زود نیست. آموزش زبان دوم به کودکان زیر ده سال بسیار آسان تر از بزرگسالان است، حتی کودکان زیر 5 سال بهتر زبان دوم را فرامی گیرند. بهترین زمان از نظر کارشناسان، از لحظه تولد تا سه سالگی است. یعنی درست همان زمانی که کودک زبان اول خود را می آموزد و ذهنش باز و انعطاف پذیر است.
دومین زمان مناسب برای آموزش زبان دوم، بین سن های 4 و 7 سالگی است زیرا آنها هنوز می توانند به طور موازی دو زبان مختلف را از هم تفکیک دهند. به عبارت دیگر، آنها سیستم زبان دوم را در کنار زبان اول پرورش می دهند و می توانند همچون یک زبان مادری به هر دو زبان صحبت کنند.
اگر کودک شما بیش از 7 سال سن داشته باشد، برای دوزبانه بار آوردن او هنوز هم دیر نیست. سومین زمان مناسب برای پرورش کودک دوزبانه، از 8 سالگی تا بلوغ است. پس از بلوغ، زبان جدید در بخش دیگری از مغز ذخیره می شود به همین دلیل، کودک باید زبان دوم را ترجمه کند و با کمک زبان مادری خود بتواند مفاهیم زبان دوم را یاد بگیرد.
به یاد داشته باشید، اگرچه برای یادگیری زبان هر چه سن پایین تر باشد بهتر است، اما انسان ها می توانند در هر سنی که اراده می کنند، زبان بیاموزند.
5. کودکان همچون اسفنج می مانند و بدون هیچ تلاشی زبان دوم را می آموزند
مسلما برای کودکان بسیار آسان است که در سنین پایین زبان دوم را بیاموزند اما بسیار غیرمعقول است از آنها انتظار داشته باشیم با تماشای فیلم های آموزش زبان به این هنر دست پیدا کنند.
لازم نیست آموزش زبان به یک کار روزمره تبدیل شود. یاد دادن زبان دوم به کودکان نیازمند ساختار درست و از همه مهم تر ثبات است. به طوری که هر روز روی مکالمات او یا ساختار بندی جملات کار شود. توصیه ما این است که کودک را در محیطی کاملا علمی و درست آموزش دهید و به گونه ای رفتار کند که به زبان دوم علاقه مند شود و در زندگی واقعی بتواند از آن استفاده کند.
شاید شما هم با دیدن عنوان این مطلب بگویید یک حرف زدن ساده که دیگر این حرف ها را ندارد اما اگر بدانید که در خیلی از کشورها برای آموختن همین 10 اصل گفت و گو انجمن دارند و کارگاه می گذارند و آن را با فرمت های مختلف، به کوچک و بزرگ یاد می دهند چه؟
اگر بدانید پشت این مهارت ها، ایده های بزرگ فلسفی است که می شود با آن ساعت ها پز روشنفکری داد چه؟ اگر بدانید خیلی از موفقیت های ریز و درشت تحصیلی و کاری و خانوادگی تان به همین مهارت داشتن در گفت و گو بستگی دارد چه؟ اگر پشت بسیاری از دلخوری هایتان از دیگران رعایت نکردن یک یا چند تا از این 10 مهارت باشد چه؟
1- جانبداری
طرف نظر خودتو را بگیر!
شاید با دیدن مهارت های دیگر این سوء تفاهم پیش بیاید که گفت و گو یعنی اینکه انسان خود را با آنچه دیگری می گوید، وفق دهد و از نظرات خود صرف نظر کند اما تسلیم و دنباله روی با روح گفت و گو منافات دارد.
برای همین اینکه بتوانیم از نظر خودمان دفاع کنیم، خودش یک بخش از گفت و گوست. اگر ما ریشه های حرفی که می زنیم را بشناسیم، راحت می توانیم از حرف خودمان دفاع کنیم. یادتان باشد صداقت اینجا هم شرط است. اینکه ما بگوییم چه تردیدهایی داریم و اینکه از دیگران برای تکمیل نظرمان کمک بگیریم هم بخشی از جانبداری ما از نظر خودمان است.
2- موضع یادگیرنده
دانش آموز باشید نه استاد!
«نه، صبر کن»، «نه اینجوری نیس، بذار من بگم». احتمالا شما هم در گفت و گوهایتان از این جمله ها زیاد شنیده اید یا برعکس، زیاد آنها را به کار برده اید. راستش خیلی تقصیری ندارید. ما جوری بار آمده ایم که دلمان می خواهد بیشتر در نقش یک عالم همه چیزدان در گفت و گوها ظاهر شویم تا یک مشتاق به دانستن. فکر می کنیم که ما بهتر بلدیم، بهتر می دانیم و ودر پاسخ به صحبت دیگری اولین حرفی که به نظرمان می رسد، این است که بگوییم «نه» و حرف خودمان را بزنیم.
اما گفت و گو وقتی ثمربخش است و باعث پیشرفت و ثبات ارتباط ما با هم می شود که بپذیریم همه چیز را نمی دانیم. ما باید بپذیریم که ممکن است در مورد موضوعی که ما فکر می کنیم به آن مسلطیم، دیگری حرف تازه ای بزند که برای خود ما هم جالب است. یادتان باشد که برداشت ما فقط بخشی از واقعیت است. اولین مهارت گفت و گو همین است؛ اینکه ما در گفت و گو به جای «استاد سخنران همه چیزدان» خودمان را به جای «دانش آموز مشتاق یادگیری» بگذاریم؛ چیزی که متخصصان گفت و گو به آن می گویند: «موضع یادگیرنده.»
3- گشودگی ذهن
مخت را تکان بده
در گفت و گو به عنوان شنونده باید بتوانیم این احساس را به طرف مقابل بدهیم که به او اعتماد داریم تا بتواند ذهن باز داشته باشد! اینطوری به واسطه اعتمادی که به او می کنیم، ذهن خودمان هم برای دریافت حرف هایش باز می شود. به زبان آدمیزاد اینکه حاضر باشید با ایده های تازه آشنا شویدو موقتا از دیدگاه های شخصی خودتان دست بکشید، یعنی اینکه ذهنتان در مقابل دیگران باز است.
گشودگی ذهن چیزی بیش از یک خصوصیت فردی است، نوعی شیوه ارتباطی با دیگران است. اگر در شروع یک رابطه حتی یکی از طرفین بتواند با گشودگی ذهن در مقابل دیگری رفتار کند خوب است ولی در ادامه برای پیشرفت یک رابطه و گفت و گوی موفق باید هر دو طرف برای عمل به چنین رفتاری تلاش کنند.
4- به تعلیق درآوردن فرضیات
پیش فرضتو خط بزن!
در زندگی روزمره کمتر متوجه می شویم که عینک خاصی را به چشم زده ایم که ادراک و برداشت های ما را با قاطعیت شکل می دهد و آنها را محدود می کند، زیرا این نوع برداشت در طول زندگی و از دوران کودکی در خون و گوشت ما نفوذ کرده است. ارزیابی های سریع و جهت گیری های فوری در زندگی، احساس امنیت به وجود می آورند. تنها در صورتی که بفهمیم به چه میزانی وابسته به آنها هستیم، قادر خواهیم بود در آنها تجدید نظر کنیم و الگوهای قدیمی و تله های فکری را کنار بگذاریم. ما دائم با محیط در ارتباط هستیم و همیشه در حال ارزش گذاری و قضاوت. مثلا این بهتر است یا آن؟ کدام یک بزرگتر است؟ کدام زیباتر است؟ چه چیز خطرناکتر است؟ چه کسی سریع تر یا کندتر است؟ تاثیر من چگونه است؟ بدین ترتیب با ردیفی از ارزیابی های روزانه به سر می بریم.
آگاهانه یا ناآگاهانه درباره داده های بی شماری تصمیم می گیریم، انتخاب می کنیم. واقعیت را آنطور که مناسب می دانیم، می سازیم و متوجه نمی شویم که اینها ساختارهای خودمان است. تصمیمات و اعمالمان به وسیله ارزیابی ها وتصورهای خاص ما از جهان که روی واقعیات عینی پرده افکنده اند تعیین و اجرا می شوند. به وسیله گفت و گو می توان این عکس العمل های ناخودآگاه، اتوماتیک و زنجیروار را که در اثر الگوهای ذهنی به وجود آمده اند، شکست.
برچسب ها هم قضاوت ذهنی هستند. خیلی وقت ها ما با برچسب زدن به همدیگر پیشداوری می کنیم و از همانزاویه با فرددیگر برخورد می کنیم. در این صورت توانایی ها و خصوصیات دیگر او نادیده گرفته می شود و حتی آن ویژگی ها در فرد تعطیل می شود. در صورتی که هر انسانی بالقوه دارای خصوصیات بی شماری است که در شرایط مناسب می تواند شکوفا شود. پیش فرض های خودتان را بشناسید و آنها را موقع گفت و گو کنار بگذارید.
5- از دل سخن گفتن
هر چه می خواهد دل تنگت بگو!
این دیگر خیلی سخت است. اینکه ما حرف واقعی خودمان را بزنیم، بدون آنکه آن را در لفافه طعنه و تظاهر بپیچیم. یک رابطه ساده اما عمیق، دقیقا از همین اصل از دل سخن گفتن سرچشمه می گیرد. «نکند این حرفی که می زنم او را ناراحت کند» مهمترین باوری است که مانع از دل سخن گفتن ما می شود. یک ور پیچیده تر از دل سخن نگفتن، این است که ما فقط برای جلب توجه دیگران حرف بزنیم، نه برای زدن حرف خودمان. اینکه از دلمان حرف بزنیم، به همین خاطر باعث گزیده گویی می شود.
6- گوش دادن
شنیدن از سودای جان
«چند بار باید یه حرفی رو به تو بزنم؟»، «چرا وقتی حرف می زنم حواست به من نیس؟»، «اون که همیشه فقط منتظره حرف خودش رو بزنه، عجیب نیس حرف تو را نشنیده»، «ببخشید دوباره می گی چی گفتی، اصلا حواسم به تو نبود»، «من که دیگه چیز برای تو تعریف نمی کنم»، «من اصلا نشنیدم تو داشتی حرف می زدی». حتما شما هم در مکالمه هایتان از این قبیل جمله ها درباره کسانی که درست به حرف طرف مقابل گوش نمی دهند استفاده کرده اید. فرق شنیدن با گوش دادن این است که شنیدن فقط یک عمل فیزیولوژیک است اما در گوش دادن، ما حرف طرف مقابل را ادراک می کنیم. بیشتر وقت ها، ما موقع گوش دادن، توجه و حضور ذهن کافی نداریم.
حضورمان بیشتر فیزیکی است. انگار داریم حرف های طرف مقابل را دنبال می کنیم ولی در واقع به چیزهای دیگر فکر می کنیم. نشان دادن اینکه داریم گوش می دهیم (با تکان دادن سر مثلا)، اینکه حرف های دیگران را قطع نکنیم، اینکه ادامه حرف هایش را خودمان نزنیم، اینکه هر جا را نفهمیدیم سوال کنیم. اینکه بین شنیدن و گفتن حرفمان فاصله باشد هم در واقع تکنیک های عملی گوش دادن هستند.
7- ناظر خویش بودن
به خودت نگاه کن!
«بر خویشتن خویش ناظر بودن» آخرین مهارتی است که برای ایجاد گفت و گوی بالنده به آن می پردازیم. این مهارت را می توان مجموع همه مهارت های دیگر دانست. برای عملی کردن این مهارت به آگاهی مدام نیاز داریم. آگاه بودن به خودو آنچه که انجام می دهیم، درست همان موقع که در یک گفت و گو شرکت می کنیم و از آرا و نظرات خود حرف می زنیم یا از دیگری در مورد عقایدش سوال می کنیم و حتی وقتی در سکوت به حرف های دیگران گوش می دهیم، باید سعی کنیم که به آنچه انجام می دهیم دقت داشته باشیم.
گویا خود را از خود جدا می کنیم و از بالا به خود نگاه می کنیم. بر خویشتن خویش ناظر بودن مثل این است که در لحظه ای که در یک ارتباط قرار می گیریم، به خاطر داشته باشیم که در مورد هر موضوعی که با دیگران ارتباط برقرار می کنیم، همه چیز را نمی دانیم و موضع یادگیرندگی داریم و اینکه به خود یادآوری می کنیم که به دیگری احترام کامل بگذاریم، زیرا ذات انسانی قابل احترام است و ذهن خود را باز می گذاریم تا نظرات دیگران را بی قضاوت های آنی گوش کنیم و آمادگی دریافت نظرات جدید را داریم.
همچنین به خود یادآوری می کنیم که باید صداقت داشت و از دل سخن گفت و هنگام گوش دادن با تمرکز به آنچه دیگری می گوید گوش فرا دهیم، نیز به خودیادآوری می کنیم که یک گفت و گوی موفق بدون شتاب پیش می رود و همیشه فرضیات قبلی ما تمام و کمال درست نیست و نمی توان براساس داشته های قبلی همه اتفاقات و حرف ها را تفسیر کرد.
وقتی بر خویش ناظریم، به یاد داریم که به شکل سازنده ای از نظرات خود دفاع کنیم و برای روشن بودن حرف هایمان ریشه های فکریمان را درباره آن موضوع بیان کنیم و برای رسیدن به درک متقابل از احوالات و نقطه نظرات دیگران جویا بشویم.
8- احترام کامل
این علامت مخصوص گفت و گوست!
دومین مهارت گفت و گو «رعایت احترام کامل» است. احترام به دیگری به معنای آن است که دیگری را آنگونه که هست، به رسمیت بشناسیم و حتی بتوانیم موقتا خود را به جای او فرض کنیم و تصور کنیم که اگر در شرایط مشابه او بودیم، شاید همان خصوصیات را می داشتیم و همانطور فکر و عمل می کردیم. ممکن است آنچه را که سایرین می گویند یا فکر می کنند دوست نداشته باشیم اما نمی توانیم مشروعیت آنها را به عنوان یک انسان انکار کنیم. یک میزگرد نماد مناسبی برای گفت و گوی محترمانه است زیرا گردی میز می گوید کسی در این مجلس بالاتر از کس دیگری نیست اما برای ایجاد برابری مورد نیاز انجام گفت و گو به چیزی بیش از یک ابزار مثل میز گرد نیاز داریم؛ چیزی مثل داشتن نگرش برابر نسبت به انسان ها.
9- جویندگی
سوال کن!
طرح یک سوال ساده و صادقانه موقع گفت و گو، بسیار تاثیر خوبی بر طرف مقابل دارد. پرسیدن سوال هم علاقه ما به طرف مقابل را نشان می دهد و هم کمک می کند خودمان بفهمیم طرف دارد چه می گوید. متخصصان گفت و گو به این مهارت می گویند«جویایی یا جویندگی».
یادتان باشد جویندگی، اگر دقیق اجرا نشود، ممکن است این تصور را در دیگران ایجاد کند که داریم در کارشان دخالت می کنیم. ضمنا یادتان باشد به بهانه جویندگی به دنبال سردرآوردن از شرایط زندگی و افکار دیگران نباشیم.
10- عجله نکردن
شتاب سنج داشته باش!
آقایان! خانم ها! و مخصوصا شما آقایان! گاهی طرف مقابل فقط حرف می زند که حرفش را زده باشد. بعضی وقت ها فرصت بدهید که دیگران حرف بزنند و شما فقط گوش دهید، نگاه کنید و بگذارید طرف مقابل بداند که شما فقط می خواهید گوش دهید، بدون هیچ عجله ای برای دیکته کردن راه حل هایی که شتابزده به ذهنتان می رسد. بعضی وقت ها عین کلاس اولی ها می خواهیم جواب هایمان را قبل از اینکه صورت مساله را متوجه شده باشیم، از حفظ و به ترتیب بگوییم. عجله نکنید و به صورت مساله گوش کنید.
منبع:برترین ها
?
هر چند که انسانها در طول تاریخ اشتباهات کوچک و بزرگ زیادی را در راه رسیدن به موفقیت مرتکب شده اند، اما چیزی که مایه تعجب و شگفتی است این است که این اشتباهات به کرّات در حال تکرار بوده، هستند و شاید در آیندهای نه چندان دور دوباره توسط نسل بعدی انسانها تکرار شوند!
هر چند که انسانها در طول تاریخ اشتباهات کوچک و بزرگ زیادی را در راه رسیدن به موفقیت مرتکب شدهاند، اما چیزی که مایه تعجب و شگفتی است این است که این اشتباهات به کرّات در حال تکرار بوده، هستند و شاید در آیندهای نه چندان دور دوباره توسط نسل بعدی انسانها تکرار شوند!
با کمی مطالعه و تحقیق در مورد این اشتباهات به این نتیجه میرسیم که متأسفانه به جای اینکه میزان اشتباهات با افزایش درک و آگاهی انسانها کاهش پیدا کند روز به روز در حال افزایش است. هر چند که انسان در حال حاضر در حال گذران عمر خود در عصری است که به نام «عصر فضا» نام گرفته است؛ ولی دقیقاً مرتکب همان اشتباهات اخلاقی در راه رسیدن به موفقیت می شود که انسانها در 2000 سال یا حتی قبل از آن مرتکب میشدند.
امروزه خردمندان جوامع به این باور رسیدهاند که تأمین سعادت و خوشبختی انسان تنها با کمک پیشرفتهای علمی میسر نبوده و تحقق کامل این هدف تنها به افزایش معنویات در زندگی بستگی دارد
تاریخ نشان داده است که هر چند انسانها در اعصار گذشته دانش و تخصص علمی کمتری داشتهاند ولی در عوض از کیفیت روابط اجتماعی بسیار خوبی برخوردار بودهاند. در گذشته انسانها برای برقراری ارتباط با یکدیگر نیاز به گذران دورههای آموزشی نداشتهاند؛ ولی در عصر حاضر یکی ازبزرگترین مشکلات انسانها این است که چگونه خود و احساسات انسانی خود را نسبت به همسر، فرزندان، دوستان و سایرین بیان کرده و به راحتی بتوانند در محیط خانواده یا اجتماع با آنها ارتباط برقرار کنند.
این موضوع از آنجایی حائز اهمیت است که عدم توجه به این بحران! و صرف زمان برای مطالعه اشتباهاتی که انسانها برای رسیدن به موفقیت مرتکب شدهاند، باعث کاهش کیفیت روابط فردی و اجتماعی انسانها در آینده خواهد شد و زندگی معنوی و اجتماعی او را با خطرات جدی روبهرو مینماید.
متأسفانه شاهد این موضوع هستیم که فساد اخلاقی (از هر نوع) ناشی از استعمال روشهای غلط برای رسیدن به موفقیت یا قدرت در جوامع انسانی روز به روز در حال گسترش بوده و عدم تصمیمگیری سریع و به موقع در مورد آن، اثرات سوء غیرقابل جبرانی در تاریخ بشر بر جای خواهد گذاشت.
امروزه خردمندان جوامع به این باور رسیدهاند که تأمین سعادت و خوشبختی انسان تنها با کمک پیشرفتهای علمی میسر نبوده و تحقق کامل این هدف تنها به افزایش معنویات در زندگی بستگی دارد. هر چند که خداوند متعال هیچ وقت انسان را در پیمودن راه زندگی در این دنیا تنها نگذاشته و جوامع انسانی را با فرستادن پیامبران و امامان مورد رحمت و هدایت خود قرار داده است، اما متأسفانه تعدادی از انسانها با گمراه کردن دیگران هیچ وقت اجازه ندادند که عظمت (الهی)، هدایتگر زندگی انسانهایی باشد که در تلاش برای رسیدن به موفقیت بوده یا هستند و در این بین تنها انسانهای معدودی توانستهاند به نسبت استعداد و دریافت خود به درجهای از کمال برسند.
به نظر میرسد که قرن بیستویکم، قرنی باشد که انسانها در آن گرایش بیشتری در مسیر معنویات و اخلاقیات از خود نشان داده و از معنویت به عنوان آخرین سلاح بشریت برای بازگرداندن انسان به مدار اصلی انسانیت خویش استفاده نمایند.
چیزی که مایه تعجب و شگفتی است این است که این اشتباهات به کرّات در حال تکرار بوده، هستند و شاید در آیندهای نه چندان دور دوباره توسط نسل بعدی انسانها تکرار شوند!
برای روشنتر شدن موضوع، بیایید نگاهی به تعدادی از اشتباهاتی که انسانها در طول تاریخ برای رسیدن به موفقیت مرتکب شده و میشوند، داشته باشیم و اینگونه تصمیم بگیریم که نه تنها آنها را تکرار نکرده، بلکه قسم یاد کنیم که آنها را یک به یک از زندگیمان حذف کنیم.
خوشبختی به قیمت بدبختی دیگران
قرنهاست که بشر دچار توهم حزنآور و غمانگیزی در زمینه رسیدن به قدرت شده و همین توهم باعث بروز نبردهای خونین و بیعدالتیهای فراوانی در سراسر جهان شده است. توهم این است که تعدادی از انسانها فکر کرده و میکنند که میتوانند از ضرر و بدبختی دیگران به خوشبختی برسند؛ به همین دلیل در جستوجوی راههایی برای سوءاستفاده و اغوای دیگران بودهاند. متأسفانه این مشکلی است که هنوز دست از گریبان تعدادی از انسانهای تشنه قدرت و موفقیت برنداشته است. بسیاری از مردم احساس میکنند که میتوانند با خراب کردن دیگران یا خردهگیری از آنها به موفقیت برسند. یک ضربالمثل قدیمی میگوید «دو راه برای داشتن بلندترین ساختمان در شهر وجود دارد. یکی این است که تمام ساختمانهای بلند شهر را خراب کنی و دوم این است که روی ساختمان خودت کار کنی و آن را بلندتر کنید»! این مطلب دقیقاً در مورد مسائل سیاسی، اقتصادی و زندگی شخصی تکتک انسانها نیز صادق است.
نگرانی از مسائلی که خارج از کنترل شماست
نگرانی ازمسائل خاصی که با گذر زمان حل میشود فقط نیروی انسان را هدر میدهد. خداوند گاه معجزات خود را در مکانهای باور نکردنی و به دست افرادی دور از انتظار و در زمانهایی غیرقابل تصور به انجام میرساند. زندگی نیز ما را دقیقاً به آن طرف راهنمایی میکند، اما از راههایی که انتظارش را نداریم. گاهی اوقات این امر سبب گیج شدن ما میشود و ما را به اشتباه دچار این تردید میکند که در مسیر اشتباهی قرار گرفتهایم. ظاهراً مردم در دنیای قدیم نیز انرژی فراوانی را صرف نگرانی در مورد اموری میکردند که خارج از کنترل آنها بوده است. از آن زمان تاکنون نیز تغییر کمی در این جهت ایجاد شده است. معلمی در این خصوص گفته است: اول اینکه بیمعنی است در مورد چیزی نگران باشی که کنترلی بر آن نداری؛ زیرا اگر تو بر آن کنترلی نداری، معنی ندارد که در مورد آن نگران باشی. دوم اینکه این هم بیمعنی است که در مورد چیزهایی که بر آن کنترل داری نگران باشی؛ زیرا اگر واقعاً کنترل داری، نگرانی معنا ندارد.
عدم حذف غیرممکن در زندگی
روزی سرخپوستی تنها در جنگل گردش میکرد. او یک تخم عقاب را روی زمین دید و به خیال اینکه یک تخممرغ معمولی است آن را در لانه یک مرغ گذاشت. جوجه عقاب نیز همانند دیگر جوجههای مرغ از تخم بیرون آمد و مانند آنها شروع به راه رفتن و دانه خوردن کرد. یک روز زیبای بهاری، عقاب کوچک که اندکی بزرگتر شده بود، متوجه پرواز پرنده زیبا و باشکوهی در آسمان شد. پرسید این چه پرندهای است؟ مرغ با مهربانی پاسخ داد. این یک عقاب است. زیباترین و قدرتمندترین پرنده دنیا! عقاب کوچک با خود اندیشید که چهقدر خوب بود اگر او هم عقاب بود و میتوانست مثل عقاب پرواز کند. اما چون باور داشت که یک جوجه مرغ معمولی است، خیلی زود همه چیز را فراموش کرد و تمام عمرش را مثل یک مرغ خانگی زندگی کرد!
جایی در مغز شما قرار دارد که سالهاست در آن بذرهای موفقیت خفتهاند و حال آنکه اگر این بذرها را در مغز خود فعال کنید، با قدرت رشد خود میتوانند شما را به اوج برسانند؛ جایی که کمتر کسی میتواند تصور رسیدن به آن را حتی در خیال خود ببیند. اگر شما طالب پیروزی هستید اما فکر میکنید توانایی آن را ندارید، موفق نمیشوید. فراموش نکنید که ذهن نیمههوشیار نمیتواند فرق بین افکار مثبت و منفی را تشخیص دهد. تنها معیار ذهن نیمههوشیار افکاری است که شما بیشتر در مورد آنها فکر میکنید. اگر بیشتر به موفقیت فکر میکنید، ضمیر ناخودآگاه شرایط درونی و بیرونی را طوری تغییر میدهد که به خواسته خود برسید. اما اگر دائماً به مسائل منفی و ترس از شکست فکر میکنید، حتی اگر از بهترین امکانات هم برخوردار باشید به علت تفکر منفی، خود شما خودتان را از درون شکست دادهاید. بهتر است فراموش نکنید که ضمیر ناخودآگاه کور است و نمیتواند میزان دارایی یا کمبودهای مادی شما را ببیند. او فقط احساس میکند. به هر موضوعی بیشتر فکر کنید آن را در درون شما به صورت یک قانون درمیآورد.
برای رسیدن به موفقیت، تنها کلمه غیرممکن را از فرهنگ لغات زندگیتان حذف کنید و دیگر و تحت هیچ شرایطی به او اجازه بازگشت ندهید. چون نمیتوانید کاری را انجام دهید، فوراً برچسب غیرممکن بر آن نزنید. زمانی که برادران رایت میخواستند ماشینی بسازند که در هوا پرواز کند، همعصران او همه با هم یکصدا گفتند که این کار غیرممکن است. ولی حالا هر کسی در هر جای دنیا میداند که آنها توانستند با کمک یکدیگر با تمام افکار عصر خود بجنگند و رؤیایشان که فتح آسمان بود را به حقیقت تبدیل کنند.
ترس از ریسک کردن برای پیروزی
آنهایی که واقعاً قدر چیزهای باارزش را میدانند، حاضرند بهای آن را نیز با جان و دل بپردازند. کسی که آرزویی در سر دارد ولی حاضر نیست که بهای آن را بپردازد، فقط افسوس آن رؤیا را نصیب خود کرده است. هر چیز باارزشی قیمتی دارد. اگر شیئی، مقام یا موفقیتی نظر انسان را جلب میکند، باید بهای آن را بپردازد. ترس از شکست چیزی است که انسانهای بیشماری را از انجام کارهایی که به آن علاقه دارند، دور نگه میدارد. ترس از شکست مخصوص انسانهای سادهاندیشی است که فکر میکنند بدون از دست دادن چیزی میتوانند چیزی را به دست آورند. فراموش نکنید که برای به دست آوردن چیزی حتماً و حتماً چیزهایی را از دست میدهید. این بسته به ارزش چیزی دارد که مایلید آن را به دست آورید. گاهی اوقات ارزش چیزهایی که به دست آوردهاید، بسیار بیشتر از چیزهایی است که به منظور کسب موفقیت از دست دادهاید. اما گاهی اوقات هم ارزش چیزی که به دست آوردهاید، بسیار کمتر از آنی است که شما بابت آن بهای سنگینی را پرداخت کردهاید. فکر نکنید که انسانهای گذشته تمام سکوهای موفقیت را از آن خود کرده و دیگر چیزی برای شما باقی نمانده است که بخواهید برای رسیدن به آن تلاش کنید. دنیا پر از فرصتهای مناسبی است که هنوز کسی در مورد آنها کاری انجام نداده است. شعار خواستن، توانستن را هرگز از یاد نبرید.
محدود دیدن
هیچ وقت فکر نکنید که به انتهای خط رسیدهاید و دیگر کاری نمانده که شما انجام ندادهاید. تا انسان، انسان است و دنیا، دنیاست، همیشه فرصت برای انجام کارهای خاص وجود دارد. هیچ مرزی و هیچ مانعی برای انسانهای بااراده وجود ندارد. انسانهای بااراده هیچوقت خود را محدود مرزهای تعیین شده نمیکنند و با تمام کردن تحصیلات آکادمیک، دست از تحصیل و پرورش ذهن خود برنمیدارند. متأسفانه چنین قبول کردهایم که خواندن و مطالعه کردن فقط به منظور قبولی در امتحان و کسب مدرک بالاتر است و هنگامی که مدرک میگیریم، نیاز به مطالعه تمام میشود!! چنین تفکری نشانه سقوط شما در آیندهای نه چندان دور است.
اهداف شما قربانی افکار دیگران
تاریخ نشان داده است که انسانهای موفق کسانی بودهاند که حاضر نشدهاند افکار خود را به هیچ قیمتی به دیگران بفروشند. افراد موفق تاریخ همواره از میان انسانهایی برخاستهاند که افکار متفاوت و درستی را برای خود برگزیدهاند و برای اثبات صحت و درستی آنها واقعاً تلاش کردهاند. انسانها اکثراً خود را قربانی افکار منفی دیگران میکنند. نتیجه چنین اقدامی این است که دیگران به راحتی میتوانند افکار خود را به شما تحمیل کنند. هیچ کس مایل نیست که به او امر و نهی کنند و به او بگویند که باید چگونه زندگی کند. یکی از علائم اختصاصی افراد اهل عمل این است که آنها هیچ علاقهای به کنترل دیگران ندارند. شما باید این حقیقت را همواره به خاطر داشته باشید که خودتان باید باغبان زندگیتان باشید. هرگز سعی نکنید که سبک زندگی خود را به دیگران تحمیل کنید؛ حتی اگر شما خوشبختترین انسان روی زمین هستید، هیچوقت آنها را وادار نکنید که مانند شما زندگی کنند. خودتان را از این افکار زائد که دیگران چه باید بکنند یا نکنند، خلاص کنید. زمانتان را صرف اجرای طرحهای زندگی خودتان کنید و کمتر دیگران را به پیروی از نحوه زندگی خود مجبور کنید.
فکر کردن به محدودیتها قبل از اقدام به عمل
یکی از نوابغ تاریخ با عمل خود این تفکر زائد را بیاعتبار کرد که برای رسیدن به موفقیت باید از امکانات برخوردار بود. گاندی با ایمانی که به موفقیت داشت توانست کاری انجام دهد که برای همیشه نام او را در تاریخ بشر زنده نگاه خواهد داشت. او در مقایسه با همه همعصران خود از قدرت بالقوه بیشتری برخوردار بود و این در حالی بود که او از مبانی ظاهری قدرت مانند پول، ابزار جنگی، سرباز و... هیچ بهرهای نداشت. او توانست بذر ایمان را در ذهن 200میلیون انسان بکارد و آنها را علیه دشمن بسیج کند و باعث استقلال کشورش گردد. او فراموش نکرده بود که لزوماً همیشه قویترینها یا ثروتمندترینها پیروز نمیشوند. پیروز کسی است که فکر میکند می تواند پیروز شود. در عصری که او زندگی میکرد، ثروتمندان زیادی زندگی میکردند؛ ولی کدام یک از آنها در تاریخ این کشور، صاحب نام و اعتباری برای خود شدهاند؟! او میدانست که ایمان تنها عاملی است که به کمک آن میتواند نیروی فراست الهی را در خدمت خود بگیرد. او چگونه به این قدرت رسید؟
باز کردن ذهن به روی هر نوع فکر
ذهن انسان مانند کندوی زنبور است. هیچ زنبور آلودهای حق ورود به کندو را ندارد و هنگام ورود توسط نگهبانان کندو کشته میشود. اگر شما هم میخواهید طعم ثروت و موفقیت را بچشید، باید کندوی مغز خود را با افکار شاد و سالم پر کنید تا بتوانید احساس نشاط و شادابی را از آن به درون زندگیتان منتقل کنید. متأسفانه کندوی مغز انسان هیچ نگهبانی ندارد که مانع از ورود افکار آلوده به ذهن شوند. شما برای انتخاب افکارتان حق انتخاب دارید؛ ولی فراموش نکنید که ضمیر ناخودآگاه انسان تفاوتی میان اندیشههای مخرب و سازنده قائل نیست. هرچه به او بدهید، با آن تغذیه میشود. همه چیز به این بستگی دارد که به چه افکاری اجازه ورود به ذهن میدهید. زمان آن رسیده است که ویزای اقامت افکار منفی را در ذهنتان باطل کنید و آنها را از ذهن خود خارج کنید. به یاد داشته باشید که افکار انسان قدرتی معادل نیروی برق دارند. اگر از نیروی برق درست استفاده کنید، میتواند باعث پیشرفت صنعت گردد؛ در حالی که در صورت کاربرد غلط، میتواند جانتان را از شما بگیرد. افکار انسان نیز دقیقاً چنین قدرتی دارند. اگر از افکار مثبت استفاده کنید، میتوانید به اوج برسید؛ در غیر این صورت همیشه در قعر باقی خواهید ماند.
باور به شانس بد
ذهن نیمههوشیار اندیشههای منفی یا مخرب را درست به همان شکل اندیشههای سازنده به عمل تبدیل میکند. این همان پدیده غریبی است که میلیونها نفر آن را تجربه کردهاند و بسیاری آن را بدبیاری یا بدشانسی میدانند. این در حالی است که کسی بدشانس آفریده نمیشود. میلیونها نفر از مردم کره زمین گمان میکنند محکوم به فقر و شکست و ناکامی هستند. احساس میکنند نیرویی بر آنها حاکم است که مانع از ابتکار عمل آنها میشود. این در حالی است که خود این اشخاص باعث بدبیاری خود هستند، زیرا ذهن خود را تحت تأثیر باورهای منفی قرار دادهاند. احساس دلسردی و ناامیدی تمام وجودشان را پر کرده است و احساس میکنند که در این دنیا هیچ چیز امیدبخشی برای آنها وجود ندارد و آنها همان کسانی هستند که محکومان ابدی سرنوشت هستند که هیچ چیز از خودشان نداشته و مجبورند دوران محکومیت زندگی خود را در زندان دنیا سپری کنند! فیلسوفان و دانشمندان بسیاری در طول تاریخ تلاش کردند به انسان بیاموزند درمان مشکلات انسان از طریق تغییر ذهنیت او امکانپذیر است؛ اما انسانهای کمی موفق شدند صدای آنها را بشنوند و به گفتار آنان عمل کنند. هر چند که آنها در زمانی دیگر و شرایطی کاملاً متفاوت با ما زندگی میکردهاند؛ اما صدای آنان هرگز خاموش نخواهد شد. شما هم میتوانید آن را گوش کنید فقط اگر واقعاً بخواهید.
ندیدن عواقب و پیامدها
اغلب اعمال انسانی به صورت مقطعی و بدون فکر به آینده صورت میگیرد. انسانهای بیشماری وجود دارند که بدون تفکر و پیشبینی عواقب احتمالی اعمال خود تصمیم به کاری میگیرند و در آخر هنگامی که شکست به سراغ آنان میآید، انگشت اتهام خود را به سوی دیگران نشانه میروند. متأسفانه هنگامی که انگشت اتهام خود را به سمت دیگران نشانه میگیریم و آنان را به عنوان عاملان اصلی شکستهایمان معرفی میکنیم، فراموش میکنیم که یک انگشت به سوی آنها و سه انگشت به سوی خود ما اشاره میکند؛ اما ما فقط آن یک انگشت را میبینیم!
در اندیشه گذشته
میگویند گذشته چراغ راه آینده است؛ اما این به این معنی نیست که اگر گذشته موفقی نداشتهاید، در آینده نیز بدبخت خواهید بود. به جای اینکه بیشتر زمان خود را صرف فکر کردن به گذشته کنید، خود را ترغیب کنید که به آینده مثبتی فکر کنید. گذشته، همانطور که از اسم آن پیداست، گذشته و به تاریخ پیوسته است. به جای فکر کردن به ناکامیهای گذشته، برای آینده خود برنامهریزی کنید. اما فراموش نکنید که نباید تاروپود آن از جنس گذشته باشد. برنامهای میتواند شما را به خوشبختی برساند که تاروپود آن از جنس آینده و امید به موفقیت باشد. هنگامی که برای خود برنامهریزی میکنید، به یاد داشته باشید که خود شما مسئول تکتک اعمالتان هستید. پس هنگام تصمیمگیری یک چشمتان را هم به آینده بدوزید.
سطحینگری
یکی از بزرگترین دلایل شکست انسان این است که معمولاً از روی ظاهر رقبای خویش در مورد توانایی آنان قضاوت میکند. هیچ کسی را در هیچ مقام و شأنی نباید دستکم گرفت. فراموش نکنید که ذهنیت منفی نسبت به دیگران هرگز نمیتواند باعث موفقیت شما گردد. در هر کجای این دنیا که زندگی میکنید، درسی از ایمان برای شما در نظر گرفته شده؛ فقط باید چشمهایتان را باز کنید و با تأمل به آنها نگاه کنید. از مناظر زیبای طبیعت گرفته تا کوچکترین ماهی دنیا که در اعماق اقیانوسی تاریک زندگی میکند، هر کدام درسی از ایمان را در خود پنهان کردهاند. تنها چیزی که انسان به آن نیاز دارد، اطاعت است. خداوند به تعداد تکتک انسانها راهی برای رسیدن به موفقیت ترسیم کرده است. هر کسی فقط باید به دنبال راه خودش باشد. تنها در صورتی میتوانید راه حقیقیتان را در زندگی پیدا کنید که قبل از اینکه به سهم مادی خود از دنیا بیندیشید، به این فکر کنید که "که هستید" و هدف از خلقت شما در این دنیا چه بوده است. باید به پاسخ این سؤال برسید که خلق این همه زیبایی برای چه بوده و در عوض خداوند از شما چه انتظاری دارد؟ علت اینکه بیشتر انسانها در زندگی شکست میخورند، این است که قبل از اینکه به این موضوع بیندیشند که کیستند و برای چه آمدهاند، به دنبال سهم مادی خویش از دنیا میگردند و زمانی متوجه اشتباه خویش میگردند که دیگر زمانی برای جبران باقی نمانده است.
عبرت نگرفتن از شکست
هلن کلر چند روز پس از تولدش ناشنوا، نابینا و لال شد. به رغم این همه بدبیاری، او توانست نام خود را در لیست بزرگان تاریخ بشر ثبت کند. او توانست با اراده خود ثابت کند که اگر کسی خود را شکستخورده نپندارد، در شمار شکستخوردگان قرار نمیگیرد. برای رسیدن به موفقیت باید به مطالعه شکستها پرداخت. باید همانند کیمیاگران قدیم که در جستوجوی راهی برای تبدیل فلزات به طلا بودند، در جستوجوی هنری بود که بتوان به کمک آن از شکستهایمان برای موفقیتهای حتمی آیندهمان پله بسازیم. بتهوون آهنگساز آلمانی نیز ناشنوا بود؛ ولی به یکی از بزرگترین آهنگسازان جهان تبدیل شد. نام اشخاصی مثل بتهوون، هلن کلر و... تا دنیا باقیست، بر سر زبانها خواهد ماند. زیرا آنها در ذهن خود رؤیایی دیدند و برای تبدیل آن به واقعیت، از هیچ تلاشی کوتاهی نکردند.
حرف آخر:
چند هزار سال قبل، پیشینیان برجسته ما، روی همان خاکی راه میرفتند که ما امروزه راه میرویم؛ از همان هوایی تنفس میکردند که ما امروز تنفس میکنیم (آلودگی را فراموش کنید)؛ همان ستارگانی را نظاره میکردهاند که ما شبها به آن نگاه میکنیم؛ از گرمای همان خورشیدی برای رشد محصولاتشان استفاده میکردند که امروز ما استفاده می کنیم و آنها هم نگرانیهایی را داشتهاند که امروز ما داریم. برای رسیدن به موفقیت، باید به مطالعه تاریخ پرداخت و اسرار پیروزی بزرگان تاریخ را لابهلای صفحات پرگردوغبار آن خارج کرد. هدف از مطالعه تاریخ باید رسیدن به این فهم باشد که این متفکرین میخواستند که ما با چه چیزهایی آشنا شویم و از چه مسائلی برای رسیدن به موفقیت فاصله بگیریم. این ضربالمثل فرانسوی را به یاد داشته باشید که «غیرممکن، غیرممکن است» شما میتوانید افکار منفی ـ که همانند خاری هستند ـ را از مغزتان خارج کرده و به جای آن گل سرخ بکارید. در زمان چیدن خارها، ممکن است سختیهای زیادی را تحمل کنید؛ اما به این موضوع ایمان داشته باشید که اگر بتوانید سختی این کار را تحمل کنید، به زودی صاحب باغی میشوید که بوی خوش گلهای آن تمام زندگی شما را تحت تأثیر قرار میدهد.
منبع: روزنامه همشهری
خوابیدن در هر شب آسان است ولی مبارزه با آن مشکل است.
نشان دادن پیروزی آسان است ولی قبول کردن شکست مشکل است.
حظ کردن از یک ماه کامل آسان است ولی دیدن طرف دیگر آن مشکل است.
زمین خوردن با یک سنگ آسان است ولی بلند شدن مشکل است.
لذت بردن از زندگی آسان است ولی ارزش واقعی دادن به آن مشکل است.
قول دادن بعضی چیز ها به بعضی افراد آسان است ولی وفای به عهد مشکل است.
گفتن اینکه ما عاشقیم آسان است ولی نشان دادن مداوم آن مشکل است.
انتقاد از دیگران آسان است ولی خودسازی مشکل است.
ایراد گیری از دیگران آسان است عبرت گرفتن از آنها مشکل است.
گریه کردن برای یک عشق دیرینه آسان است ولی تلاش برای از دست نرفتن آن مشکل است.
فکر کردن برای پیشرفت آسان است متوقف کردن فکر و رویا و عمل به آن مشکل است.
فکر بد کردن در مورد دیگران آسان است رها ساختن آنها از شک و دودلی مشکل است.
دریافت کردن آسان است اهدا کردن مشکل است.
حفظ دوستی با کلمات آسان است حفظ آن با مفهوم کلمات مشکل است.
منبع:asriran.com